فتنه پایان ندارد!
تأملی در معنای پایان فتنه
اتفاقات و هیاهوهای پس از انتخابات سال هشتاد و هشت با فرا رسیدن نهم دیماه همان سال به پایان خود رسید. و از آنجایی که حوادث مورد نظر تحت عنوان «فتنه» مطرح شده بود، روز نهم دیماه را روز پایان فتنه نامیدیم و... اما فتنه چه بود و چگونه پایان یافت؟! و آیا واقعا فتنه پایان یافت؟ و یا اساسا فتنه پایانیافتنی است؟ با چه تلقی از فتنه، خروش مردم در خیابان در روز نهم دی پایان فتنه قلمداد میشود؟
به نظر میرسد تلقی ما از فتنه و مهمتر از آن «پایان فتنه» متابعت از تلقی ما از انقلاب اسلامی و ماهیت آن دارد. آنچه ما را پس از نهم دیماه خرسند میسازد و البته تا حد زیادی آسودهخاطر، به تصور ما از نقش نهم دی در رهایی انقلاب اسلامی از فتنه برمیگردد. پنداشت ما از آن روز مهم این بود که چون همهی اهالی این طرفِ خط که حق باشند و آن طرف باطل مشخص شدند، بنابراین فتنه به پایان رسید و حق از باطل و سره از ناسره غربال شد.
ما براساس درکی
که از انقلاب اسلامی داریم، تبعات و پیرامون آن را هم میفهمیم. بهعبارتی مسائل
انقلاب و نیز خطر تهدید کنندهی انقلاب اسلامی براساس نگاه ما به انقلاب درک میشود؛
و البته راه برونرفت از مسئله نیز به همین ترتیب. فهم انقلاب بهمثابه یک امر
سیاسی با تلقی آن بهعنوان واقعهی تمدنی دو سمتسوی متفاوت را پیش روی ما قرار میدهد.
فتنه و پایان یافتن آن در تلقی سیاسی، با فهم جریانها و افراد درگیر در ماجرا درک و فهم میشود. فتنه در این نگاه به برنامهریزی و دستورالعملهای سیاسیون داخلی و برخی مشوّقان و حامیان خارجی آنها و عمّال خیابانی و رسانهای این هدایتکنندهگان گفته میشود. پایان یافتن فتنه نیز در جمعآوری و پاکسازی خیابانها از اوباش و اغتشاشگران و دستگیری و محاکمهی رهبران آنها خلاصه میشود. این البته نگاه نادرستی نیست؛ ولی همهی ماجرا را صرفا در بخشی از ماجرا میبیند و احتمال ابتلاء مجدد به فتنه از همان سوراخ پیشین همچنان در این نگاه زنده است.
نگاهی دیگر که البته منکر هیچ یک از موار فوقالذکر ـ اعم از اغتشاش خیابانی، شانتاژ رسانهای، هدایت سیاسی و حمایت خارجی ـ نمیشود، تأکید بر زمینههایی دارد که انقلاب اسلامی بهواسطهی ماهیت خودش زمینهساز اینگونه اتفاقات و فتنههای مکرر است. بر این اساس انقلاب اسلامی از آنجایی که در ساحتی فراتر از ساحت سیاست ـ بهمعنای متعارف آن ـ با غرب به معارضه برخاسته است، مستعد ابتلای مکرر به فتنه خواهد بود. انقلاب اسلامی در حقیقت خودش باطن و حقیقت غرب را به چالش کشیده است؛ و بنابراین طبیعی است که خطرات تهدید آن نیز همسطح این منازعه باشد. غرب اگرچه به قول برخی متفکرین معاصر در ایام واپسین خویش به سر میبرد، با این حال سیطره و هیمنهی آن از هر روز و هر زمانی بیشتر است. تمدن و تفکر غربی ساحات انسان امروزین را مسیطر خویش ساخته است و انقلاب اسلامی تذکری است به فرو غلطیدن در دام این سیطره.
روال و رویههای حیات امروزین در سیطرهی تعلق و تفکر غربی است؛ نظم اکنون یک نظم غربی است و مهمتر از آن عالم امروز، عالم غربی است. وحدت و سیطرهگی غرب که البته قدرت را با خود همراه دارد، هر امر دیگری را در حجاب خود فرو می برد. برون آمدن از این حجاب همان انقلاب است که ذیل غایت دینی و اسلامی میشود: انقلاب اسلامی. اما همزیستی با غرب امکانی بسیار بعید است. اساسا غرب روحیهی همزیستی با دیگری را ندارد و هر دیگری یا باید به شکل خودِ غرب درآید و سیطرهی آن را بپذیرد و یا باید صحنه را ترک گوید؛ ترک صحنهی حیات. انقلاب اسلامی که هنوز نظم مورد نظر خویش را محقق نکرده است، در منازعهای لحظه به لحظه به هماوردی غرب برخاسته است. و همین امر ـ یعنی تحقق نیافتن نظم دینی ـ انقلاب اسلامی را مستعد آن کرده است که راحتتر در حجاب غربی فرو برود. غرب که اکنون در همهی ساحات حیات حضور یافته است، انقلاب را مکرر به حجاب خویش میبرد و آن را از دیدرس خارج میسازد. آنچه بهلحاظ ظاهر اتفاق میافتد، نسبتی با باطن ماجرا دارد؛ غرب حقیقت انقلاب را در حجاب خویش میکشد و این محل، لزوما محل تلاقی عریان با حقیقت انقلاب نیست؛ بلکه تفسیر بعید از آن حقیقت است. تفسیری که رام غرب شده است و البته چنانکه گفته آمد، از انقلاب میگوید و مینویسد اما با زبانی و قلمی دور مانده از حقیقت انقلاب.
در این معنا فتنه نه صرفا به منازعهی آدمیان که به وضعیت اطلاق میشود. وضعیتِ فتنهگون وضعیتی است که در آن هر آینه حق و حقیقت در پرتگاه غلتطیدن به دامان باطل است. البته تأکید مؤکد نیاز است که گفته شود این غلطیدن پیش از آنکه در قلمرو سیاستِ روز اتفاق افتد، در ساحت اندیشه و البته تعلق آدمیان مجال تحقق یافته است. از این رو در ردیابی ریشههای فتنه و ریشهی فتنههای دامنگیر انقلاب اسلامی باید نظر به وضع عالمی انداخت که هم بستر تحقق انقلاب اسلامی است و هم انقلاب در اعتراض به آن شکل گرفته است.
بنابراین در عالم مسیطر غرب هر لحظه خطر فتنه بسیار است. و البته فقط تا زمانی میتوان از حیات انقلاب سخن گفت که فتنهها سر بر میآورند؛ چرا که وجود فتنه یعنی حضور حق و باطل؛ یعنی در آمیختن حق و باطل در ساحت اجتماعی. از این رو نباید از فتنه ترسید؛ چرا که فتنه همواره هست، چونکه انقلاب هست و چون انقلاب هست، فتنه هست. فتنه اگرچه هولناک است و تضمینی برای در امان ماندن احدی نیز در آن نخواهد بود، با این حال تا وقتی هست یعنی کماکان غرب در حال به چالش کشیده شدن بهواسطهی انقلاب اسلامی است. فتنه زندهگی انقلاب اسلامی است و البته طبیعیِ انقلاب اسلامی.