چه نحو خاطرهگویی جنگ را زنده نگه میدارد؟
خاطرهگویی از جنگ و اتفاقات آن، از خود جنگ شروع شد؛ در گیر و دار خودِ جنگ، و در متن خود واقعه. این خاطرهگوییها به بعد از جنگ هم کشیده شد؛ در اشکالی متنوعتر و دامنهای وسیعتر. پس از جنگ، نقل و نگارش خاطرات فزونی گرفت؛ هر روز بیشتر از دیروز؛ برخی از این خاطرات روی پرده سینما رفتند، برخی سناریوی نمایشنامه شدند، تعداد زیادی در قالب کتاب خاطرات، تعدادی در شکل داستان و تعدادی هم به شکل رمان منتشر شدند. دهه هشتاد شمسی، دهه کتابهای پرتیراژ خاطرات جنگ است؛ کتابهایی که هر سال بر تعداد و قطر آنها افزوده میشد و در تیراژ بالا و دفعات چاپ متعدد به فروش رسانده میشدند. خاطرهها فقط کتاب نشدند؛ یادبودها، یادوارهها، نشستهای خاطرهگویی و... هم سهمی در این داستان به عهده داشتند. در ادامه این روند نیز اخیرا بحث «نهضت خاطرهگویی درباره جنگ[i]» مطرح شده است. اما این خاطرهگوییهای پس از جنگ و فوران آنها در سالهای اخیر چه دلالتهایی دارد؟
از وقتی که جنگ
پایان یافت؛ یعنی از زمانی که «جنگ برای زندگی» غایت جنگ شد، معنای جنگ و جبهه
دیگرگون شد. دیگر پشتوانه مفهوم جنگ، «جنگ، جنگ تا پیروزی» یا «جنگ، جنگ تا رفع
فتنه از جهان» نبود؛ و دیگر جنگ معنای اصیل خود را نداشت. ادبیات رسانهای دهه
هفتاد تکانههای اولیه چنین چرخش معنایی را نشان میدهد. چرخشی که بیش از هر چیز
دیگری نشاندهنده نسبتی بود که با امر «جنگ» در معنای جدید آن اتفاق افتاده بود.
این چرخش معنایی در نقطهای اتفاق میافتاد که در پی سیاست توسعه بود؛ یعنی جایی
که جنگ به معنای پیشین آن مانعی جدی در برابر این سیاست بود. در میان مردم اما جنگ
هنوز زنده بود و نفس میکشید و کار میکرد. مردمی که حدود یک دهه از عمرشان را با
جنگ در صورتی اجتماعی زیسته بودند؛ و مردمی که در گیر و دار جنگ بودند؛ حتی اگر در
جنگ حضور نداشتند و حتی اگر جنگ را نمیپسندیدند. در این سالها هنوز جنگ یک
«واقعه» است و مردم واقعه را زندگی میکنند.