چرا ما خرید میکنیم؟
شبِ عید ما به قدر سی شب و سی روز طولانی است؛ شبی به وسعت شبها و روزهای یک ماه تمام. از اواخر بهمن و اوایل اسفند شبِ عید برای ما شروعشده است. البته عید بودن این ایامِ یک ماهه، واجد هیچ یک از مؤلفههای عید نیست جز خرید؛ که آن هم البته تا چندی پیش یکی از مقدمات ورود به عید بود؛ و نه خود عید. امروزه گویا خرید کردن دیگر نه بهعنوان مقدمه ورود که بهمثابه اصل ضروری عید دیده میشود و عید بدون آن برای ما بیوجه است. عید بدون شبِ عید ـ یا همان ایام خرید ـ برای ما گنگ و بیوجه است. معنای عید بودن در روزگار ما نسبتی وثیق با خرید پیدا کرده است؛ شاید بتوان گفت عید برای ما مرادف با خرید شده است و شیرینی عید بیش از هر چیز دیگری به شیرینی شبِ آن است؛ یعنی شب عید؛ و شب عید همان خرید است که عیدِ ما با آن همبسته است. این خرید البته به معنای مصرف ـ آنچنان که برخی آن را ویژگی زندگی امروزی ما دانستهاند ـ نیست؛ اگرچه بینسبت با آن هم نیست. خرید کردن پدیده جدیدی است که امروزه زندگی ما را تغییر داده و هویت میبخشد. شاید اگر روزگاری این امکان وجود داشت که عید را بدون برنامهی خرید و سر زدن به بازار و فروشگاههای عید سر کنیم، امروزه دیگر تصور عید بدون خرید دشوار است. اما چرا خرید نکردن با سبک زندگی امروزی ما مقولهای ناهمخوان است؟ و چرا زندگی بدون خرید دشوار است؟