تأملی در باب روایت ما از جنگ
وقتی از نسبت زندگی و جنگ سخن گفته میشود و هنگامی که درباره امکان زیستن به شیوه روزهای جنگ میگوییم، چه تصوری از جنگ و روزهای جنگ داریم؟ و جنگ را چگونه مییابیم که از زندگی مانند آن سخن میگوییم؟ یا ذیل چه روایتی از جنگ، امکان سخن گفتن از زندگی بهمانند آن را امکانپذیر دانستهایم؟
آنچه روشن است این است که جنگ به پایان رسیده است و امروزه ما نه با خود جنگ که با روایت جنگ مواجه هستیم. حتی آن کسانی که بخشی از تقویم عمرشان با تاریخ جنگ ورق خورده است و تجربه آن را دارند نیز امروز دیگر با جنگ مواجه نیستند. امروز آنچه پیش روی ماست، روایت ما از آن واقعه است. اما این روایت چگونه میتواند امکانِ بودنی مانند بودنِ جنگ را برای ما امکانپذیر نماید؟
ما پس از جنگ درباره جنگ به قضاوت نشستهایم و مکرر آن واقعه و ابعاد آن را به محک بررسی و نقد میسپاریم؛ بخشهایی از آن واقعه را انتخاب میکنیم و در قالب فیلم، رمان، خاطره و... نقل میکنیم؛ گاه با نگاه تحسین و گاه با نگاه انتقادی. در همهی این حالات ما در حال روایت جنگ هستیم. مدام جنگ را روایت میکنیم و دوست داریم به سیاق روایاتمان نیز زندگی کنیم!